اگر به گروهی از کودکان در یک کلاس دو‌زبانه نگاه کنیم، به‌وضوح می‌بینیم که برخی از آن‌ها زبان دوم را سریع‌تر و روان‌تر یاد می‌گیرند. این تفاوت‌ها تصادفی نیستند؛ بلکه نتیجه‌ی مجموعه‌ای از عوامل زیستی، شناختی، شخصیتی و محیطی هستند. شناخت این تفاوت‌ها برای مربیان و والدین بسیار حیاتی است تا بتوانند آموزش را متناسب با نیاز هر کودک تنظیم کنند.

 

سن و مرحله‌ی رشد:

 

هرچه کودک زودتر در معرض زبان دوم قرار بگیرد، احتمال تسلط کامل بیشتر است. مغز کودکان خردسال انعطاف‌پذیرتر است و در پردازش آواها و ساختارهای جدید توانایی بالاتری دارد. با این حال، کودکان بزرگ‌تر ممکن است در درک قواعد دستوری یا مفاهیم انتزاعی عملکرد بهتری نشان دهند.

 

تیپ شخصیتی و انگیزه:

 

کودکان برون‌گرا معمولاً در استفاده‌ی شفاهی از زبان دوم موفق‌ترند، چون از اشتباه کردن نمی‌ترسند و بیشتر تعامل می‌کنند. در مقابل، کودکان درون‌گرا ممکن است در مهارت‌های شنیداری یا نوشتاری بهتر باشند. انگیزه‌ی درونی نیز عامل مهمی است؛ وقتی کودک یادگیری زبان را با بازی، علاقه و احساس موفقیت پیوند دهد، فرایند یادگیری پایدارتر می‌شود.

 

تفاوت‌های شناختی و حافظه:

 

ظرفیت حافظه‌ی فعال، توجه انتخابی و توانایی تحلیل الگوها از جمله تفاوت‌های شناختی هستند که بر یادگیری زبان دوم اثر می‌گذارند. برخی کودکان به‌طور طبیعی در تشخیص صداها یا ساختار جمله حساس‌ترند، در نتیجه واژگان را سریع‌تر به‌خاطر می‌سپارند.

 

نقش محیط و روش آموزش:

 

کودکانی که در محیطی پر از تعامل، بازی، داستان و تشویق قرار دارند، پیشرفت سریع‌تری نشان می‌دهند. در مقابل، آموزش خشک و تکراری ممکن است حتی در کودکان با توانایی بالا هم موجب افت انگیزه شود.

 

جمع‌بندی:

 

تفاوت‌های فردی یادآور این نکته‌اند که یادگیری زبان دوم مسیر واحدی ندارد. مربیان و والدین باید با شناخت ویژگی‌های هر کودک، محیطی انعطاف‌پذیر و شخصی‌سازی‌شده فراهم کنند تا همه‌ی کودکان فرصت شکوفایی زبانی پیدا کنند.